شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند
نوری تلألو کرد و دنیا را بهم ریخت شوری رسید و حنجرِما را بهم ریخت نورش شد عالمتاب و تا عرشِخدا رفت نظم ونـظــامِ اهـلِبـالا را بهمریخت
ازخـانـۀ زهـرا وحـیـدر؛آیـه سرزد چون مصحفی شد کلّ معنا را بهم ریخت زیـنِ اب اسـت وزیـتِ دامانِ ولایـت با گریههـایِ خود ابیهـارا بهم ریخت
در امـتـدادِ اشکهـایـش،مجـتبی را.. حتّیِ دلِ رنـجورزهرا رابهـم ریخت
آرامـشش در دامن نورِدوعـین است
لبخنـدِ اوبـا دیـدنِ رویِ حـسـین است
آمد کـه تـا پـشـت وپـناهِ عـشـق گردد آمدکه تا مـست ازنـگـاهِ عـشق گردد
آمـدکـه بـا ظــرفـیـت بـالایِ روحـش مهمـان پـذیـرِ درد وآهِ عــشـق گـردد
این بانویِ عظمایِعالم بینظیر است اوآمــده گـردی به راهِ عـشــق گـردد
میپرورد این شیـر را شـیرِشـجاعت بعد ازحسین اوسرسـپاهِ عـشق گردد
درشامِ تـاریکِ زمـانه بیکم وکاست او آمــده نـــورِ نــگـاهِ عــشــق گـردد
این زینب است پیغمبری ازجنسِ حیدر
بـر هــیـبـتـش بـر قـدرتـش اللّهاکــبـر
پـیـغــمـبـریاسـلام حـاویِ پـیام است برمـردمِ دنـیـا پـیامـش بـاسـلاماست
این زینب است واحـترامش بیتعّـلـل واجـبتـرین والاتـریـنِ احـتـراماست
اینزینبِ مولاست کـارش مـطـمـئـنـاً دربُرهههایِ مخـتـلف تنهـا قـیاماست
بیحرمتی بر چادرِ بـانـویِ عـصـمت حتّی به قدرِگفـتهای اصلاً حراماست
عبد وغـلامـی درحـریـمِ پـاکِ زینب بهرِگـدایانِ حـسـین حُـسنِ خـتام است
شـکـرِ خـدا کـه نــوکــرِ این آسـتــانـم
سنگـش بهسیـنـه میزنـم تامـیتوانـم
عاجـز شـده گـفـتـار ما ادراکَ زیـنب بــالاتـر از پــنـدار مـا ادراکَ زیـنـب
باید هزاران سال کـسبِ معرفـت کرد در مـحـضـرِدلدار مـا ادراکَ زیـنـب
اومـریم است و دخـتـرِقـدّیـسـۀ دهـر آئــیـــنــۀ کــــرّار مــا ادراکَ زیـنـب
مدحش فراتر از عـقولِ عـالمین است صدیـقه است انـگـار ما ادراکَ زینب
ایکاش شعری در خورِشأنش سرائیم الکن شـدم در کـارمـا ادراکَ زیـنـب
اللّه اکــبـر از مــقـامِ بــانـویِ عــشــق
مبهـوتم اصلاً ازقـیـامِ بـانـویِعـشـق
ما گـریه کُـنها را بـپـایِ او نوشـتـنـد ما سـیـنـهزنها رابـرایِ اونـوشـتـنـد
این حنجرهها وقـفِ بیبی باشد و بس ذکرِ حـسـین را با صدایِ او نـوشـتـند
بال وپـری دادنـد تا دورش بـگـردیـم پروازِمـا را در هــوایِ اونـوشــتـنـد در روضهها تا میتـوانی یـاد اوباش چون روضهها را بانـوایِ اونوشتـند
امّ الـمـصـائـب بـاشـد و امّالـعـجـایـب مـرثـیـه را درکــربـلایِ اونـوشـتـنـد
عاجز شدیم ازاو به قـدرِ فهـمِ ناقـص
گـفـتـیم از بانـو بـه قـدر فـهـمِ نـاقـص